Thursday, October 19, 2006

پروانه وار

پروانه ی جانم بر گرد شمع وجودت می گردید
...در رویای حیات
نمی دانست که این روشنایی رهنمون تاریکی است!؟

Saturday, October 07, 2006

مسافر


من همان دستفروش کوچک کوچه های تنهاییم
...با سبدی پر از محبت ، عشق ،احساس
آمده ام تا صداقت بفروشم و یکرنگی بخرم
آمده ام تا عشق بفروشم و سادگی بخرم
سالهاست که دوره گرد این دیارم
و کسی نپرسید صداقت چند...؟ عشق چند...؟
حال خسته از سقوط مهربانیها
عزم عبور دارم
گذر از این غربت
سفر به دیار خاطره ها
سفر به دنیای خیال...!؟
...من مسافرم
مسافر جاده مرگ ، با سر در جاده زندگی ...!؟