Tuesday, August 07, 2007

دلتنگم



آويزان و معلق مانده اي
به جاي كمك ، نگاهت مي كنند
از دست و پا زدنت شگفت زده مي شوند
خودشان ته چاه اند
و راه و چاه نشانت مي دهند
يك عمر به غلط رفته اند
و راه و بيراه ، برايت تعيين مي كنند
آخر اينها چقدر محشر و معركه اند!!!؟؟؟



8 Comments:

At 2:11 PM, Anonymous Anonymous said...

سلام ... دلتنگی هایت را باد ترانه ای خواهد خواند ... و آرزوهایت راآشمان پر ستاره نادیده خواهد گرفت ... چنان نوشته ای که هست ... دیدهام و می دانم که تو نیز درگیرش هستی ...

 
At 8:30 PM, Anonymous Anonymous said...

سلام . هنوز دز تاریخ رفته مانده ای ... گویا دوست نداری تاریخی تازه بسازی ... نو شو ... مثل همیشه ... تازه ... خیس ... بارانی ...

 
At 7:36 PM, Anonymous Anonymous said...

هنوز منتظرم . و خواهم بود ... معلق نمان ... نگاه به خودت کن .. تو می توانی ... آغازی تازه بساز ...

 
At 5:16 PM, Anonymous Anonymous said...

سلام ... هنوز دلتنگی ؟! بهار رسیده ... پیله ات را پاره کن پروانه ... رها شو در باد ... در ترانه ....

 
At 10:57 AM, Anonymous Anonymous said...

باز امشب درد تازه ، بغض سنگین
می دهد آزار، جان خسته را
می رباید خواب را
از چشم بی سو گشته ام
درد خاموش پرنده
درد جانکاه سیاهی ها
او ندارد بال پرواز
برگرفته زندگی ، این روزگار لعنتی
بالهایش را، نه تنها بال او
او و شاید چند مرغ عاشق دیگر
کاش می شد ...!؟
کاش می شد اندکی از دردشان کاست
یا که آن را با همه قسمت نمود
کاش می شد قسمتی از دردشان را می خریدی
کاش می شد اندکی از بغضشان را می چشیدی
تا که از سنگینی این بار کم می شد
کاش می شد مرهمی بر زخم خاموش نهاد

شعرت را خواندم وآنچه مي بايد ميدانستم با گوشت و پوست احساس كردم
ميخواهم بداني كه برخي از انسانها ارزش اينهمه دل بستن را ندارند و انكه توبرايش شعرمي سرايي خود بازيگر قهاري است كه كه بال پروانه هاي بسياري را به اتش كمبودها وهوس هاي خود سوزانده پس به توصيه خودش نوشو و فراموش كن آنچه را كه روزي برايت دلنشين بوده
براي معلق بودنت پاياني بساز شيرين و فراموش كن آنچه را كه ارزش معلق بودن را ندارد

 
At 8:00 PM, Anonymous Anonymous said...

در زندگی همیشه چیزهایی هست که همه متوجه اش نمی شوند ... دردهایی که دیگران در بی دردی شان هرگز توان دیدنش را ندارند ... ممنون عزیز ... هنوز هم تک ستاره ی درخشان آسمان رندگی ات هستی . قضاوت های ما شخصی ست ... نگاه فراختر باید تا رنگ آسمان را آبی دیدن ... کلاه از سر برداشتن آسان است ... چشم گشودن و به نور خیره شدن کار هر کسی نیس دل عشق می خواهد و تن گشوده لز بند خود خواهی هنوز معتقدم تو می توانی ... پیله یاره کن ... نه آنگونه که می پندارند ... راهش فقط رها شدن از زنجیر نیست ... با زنجیر مداراکن ... و آن را با معجزه ی عشق پوسیده کن ... فراموش نکن قطار محکوم به ریل است ...سبز باشی نازنین ...

 
At 11:25 AM, Anonymous imanzartosht said...

سلام دوست عزيز من.واقعا عالي بود.اين جور نوشتنا باعث ميشه كه خواننده بعد از خواندن احساس غرور كنه.اگه مايل باشي با هم تبادل لينك داشته باشيم.شما منو با نام ايمان زرتشت لينك كنيد و بلافاصله بهم اطلاع بديد تا با افتخار لينكتان كنم.منتظر حضورز گرمتان هستم.

((تا روح بشر "بچنگ زندانيست
شاگردي مرگ پيشه اي انسانيست
جان از ته دل"طالب مرگ است......دريغ
در هيچ كجا براي مرن جا نيست))

 
At 10:51 PM, Anonymous زنجانلی said...

با افتخار در لیست زنجانلی ثبت شدید
برای تکمیل زنجانلی ما را یاری فرمایید
متشکریم

 

Post a Comment

<< Home