Tuesday, August 07, 2007

دلتنگم



آويزان و معلق مانده اي
به جاي كمك ، نگاهت مي كنند
از دست و پا زدنت شگفت زده مي شوند
خودشان ته چاه اند
و راه و چاه نشانت مي دهند
يك عمر به غلط رفته اند
و راه و بيراه ، برايت تعيين مي كنند
آخر اينها چقدر محشر و معركه اند!!!؟؟؟



Thursday, May 24, 2007

Happy Birthday...



امروز بهترين روز زندگي توست
و زيباترين روز زندگي من
سالروز هديه زيباي خداوند به من
سالروز تولدت...
تولد تو فصل رويش و تولد گلهاي زيباست
و شكفتن تو از شكوفا شدن گلها زيباتر
.
.
.
تولدت مبارك


Tuesday, April 17, 2007

عيدانه


فكر مي كنم به رنگ سبز باشي
چون وقتي تو را با بهار تركيب مي كنم
سبزتر مي شود
دوباره سالي از نو آغاز مي شود
عيدي ديگر
و عيدانه اي ديگر
و اين بهار رنگين تر از بهاران گذشته
جوان تر از هر جوانه
سبزتر از هر سبزه
شاداب تر از هر شبنم
لطيف تر از هر گلبرگ
و پر شورتر از هر موج
در نظرم جلوه مي كند
به لطف اولين حضور بهاري ات در خانه دلم
و چه عيدانه اي شيرين تر از وجود تو!؟



Tuesday, February 27, 2007

!ماه من



كجايي اي دلدار گمشـــــده ام ! كه در پــيت پريشانـــم
كجايي اي خاطرات كمرنگ شده ام كه بي تو بي تابـم
*
بيا كه در ديــــار دوستـــان و غريبـــان رهم ندهنــــــد
ملامـتـــم كننـــــد كه از عشــــــــــق تو هنوز بيمــارم
*
اميــــــد ديـــــدن تـــو زنــــده دارد ايــــــن بيمـــــــار
بيــــــــا كنـــــــارم و يك دم ســــــر بنه به بـــــاليـــنم
*
شــبـــــم نشـــــود روز ، بي اشـــــك و بي فريـــــــاد
كجـــــــايي كــه ببينــي بي تو تا سپـــــيده بـــــــيدارم
*
به عمر گذشته ، در غم و شــــادي ، ثناي حق بر لـب
كجايي كه در طلبــت ، ز دســـت رفته دين و ايمانــــم
*
دلم بسوخت در حســـرت يك واژه سـرخ از لـب تــــو
!بگو كه بشــنود اين بي قرار ، اي يگــــانه ماه تابانـم


Saturday, January 13, 2007

مهربان من


اگر روزی بدانم که برای رفتنت بازگشتی نیست
هیچگاه موقع رفتن برایت دست تکان نمی دهم
!تا مرا نیز با خود ببری ، ای مهربان من

Saturday, December 23, 2006

مروارید عشق


می خواهم غرق دریای چشمانت باشم
تا از عمق نگاهت مروارید عشق صید کنم
و با پوششی از احساس و مهربانی ، آن را
...در جعبه ای از جنس دل محفوظ دارم

Wednesday, November 22, 2006

مرداب

من عصاره تلخ یک عمر تنهایی ام
که از دستان بی رحم روزگار ذره ذره می چکم
من بغض خفه شده آرزوهای دست نیافته ام
شیرین ترین و زیباترین لحظاتم
غرق در مرداب غصه ها و بی مهری هاست
رکود و سکوت ، فوران می کند
و من در سردترین بی پناهی
آخرین دست و پا زدنهایم راتجربه می کنم
برای رهایی از این مرداب تاریک...!؟