Sunday, September 24, 2006

در حصار هراس



روزی که آمد با خودش کوله باری از عشق داشت
و مرهمی از جنس محبت
برای مداوای زخم تنهاییم
...آمده بود تا بشکند تُنگ غربتم را
همراه شدیم به سوی شهر آرزوها
...روان گشتیم در جاده های سبز امید
باورم نیست که حال ، غریبی تنها شده ام
در نیمه راه ، با کوله باری از غم
در حصار تاریکی و هراس
.
.
.
و اینک او خودِ زخم است

2 Comments:

At 11:54 PM, Anonymous Anonymous said...

آن روز با تو بودم
امروز بي توام
آن روز كه با تو بودم
بي تو بودم
امروز كه بي توام با توام

 
At 1:27 PM, Blogger Mona said...

az avalesh ham khode zakhm bood!

 

Post a Comment

<< Home