زمان
ساعت زندگیم در جا می زند . صدای تیک تیک عقربه های پوسیده ، سکوت تنهاییم را بر هم می زند . روان ، در جاده ای نا هموار ، در سکوتی رعب انگیز ، رو به کدامین غروب ...!؟
خسته ام ، پاهایم را یارای گام دیگر نیست . طنینی مرا به ته جاده فرا می خواند . عقربه ها ، مایل به سکون . زمان زیادی باقی نیست تا پایان ...!؟
خسته ام ، پاهایم را یارای گام دیگر نیست . طنینی مرا به ته جاده فرا می خواند . عقربه ها ، مایل به سکون . زمان زیادی باقی نیست تا پایان ...!؟
2 Comments:
دورها آوايي است كه مرا ميخواند
s
Post a Comment
<< Home